یک کلمه ی تازه
امروز صبا 1 سال و 2 ماه و 3 روزش بود. هر روز بزرگ شدنش با یه کار جدید یا یه حرف جدید همراه بوده که واسه من و باباش کلی ذوق وشوق به بار میاره و باعث میشه بیشتر دوسش داشته باشیم. امشبم یکی از اون شبایی بود که صبا یه کلمه جدید و گفت و من کلللللللللللی لذت بردم. امشب وقت شام صبا اومد تو آشپزخونه منم بهش گفتم صبا به مامان کمک میکنه؟ دیدم وایساده زل زده به من! فهمیدم منظورم و نفهمیده واسه همین بسته نون و دادم بغلش گفتم ببر بده بابا تا من واست به بیارم. دیدم تند راهش و کشید و رفت پیش باباش، بابایی که مشغول کار بود متوجه صبا نشد که نونارو ازش بگیره صبا هم یکم باباش و نگاه کرد و گفت ننننننننننون ننننننننننننننننون بعدم انداختشون زمین و برگشت تو آشپو...
نویسنده :
مامان صبا
0:08