صباصبا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

صبا عشق من و بابا

یه روزه خوشمزه

1390/8/29 0:27
نویسنده : مامان صبا
176 بازدید
اشتراک گذاری

صبایه 1 سال و 1 ماه و 16 روزه ی ما دیروز قبل از ظهر یکدفعه احساس کرد چقدر دلش واسه باباش تنگ شده واسه همین با جدیت از جاش پا شد و رفت دم در خونه و محکم میزد به در و باباشو  صدا میکرد به خیالش که حالا باباش میاد، منم هرچی باهاش حرف زدم و وعده وعیده شکلات و اسباب بازی و چیزایه دیگه دادم حاضر نشد از کنار در تکون بخوره که بالاخره بهش گفتم بیا بریم زنگ بزنیم بابا الو کن بهش بگو زود بیاد پیشت که دیدم راه افتاد طرف تلفن. خلاصه شماره بابایی رو گرفتیم و گوشی دادم صبا

بابا: الو

صبا: با با

بابا: سلام بابایی خوبی؟

صبا: اججججا؟ ( کجا)

بابا: بابا من اداره ام .تو دختر خوب باش به مامان کمک کن غذاتم بخور لالا کن من عصر میام میریم دد

صبا: با دست بای بای

بعد از اونجایی که دخترم به حرف باباش گوش میده اول پاشد نمیدونم این چوب گردگیری و از کجا پیدا کرد و از کجا میدونست واسه چیه شروع کرد به تمیز کردن تلویزیون که خیلی مورد علاقشه بعدم اومد نشست غذاشو خورد و زودم خوابید، منم مثه علامت تعجب شده بودم از دست کارایه این وروجک

بابایی که اومد صبا خواب بود من و بابا هم ناهار خوردیم و بابا خوابید که صبا کوچولو بیدار شد. چشاشو باز نکرده گفت بابا، گفتم بابایی اومده اونجا خوابیده جلو تلویزیون. اومد بغلم و گفت اوجا

وقتی اومد تو هال و باباش و دید خوشحال از بغلم اومد پایین و زود رفت بغل باباش. حالا یه دستی انداخته بود گردن باباش و بوسش میکرد انگاری صد ساله باباش و ندیده

بابا: سلام بابایی الهی قربونت برم بوس

صبا: بابا- دد

من و بابا دوتایی مات و مبهوت که این چه جوری قول بابا یادش مونده!!!!

خلاصه چون بابایی قول داده بود لباسایه دخترک و پوشیدیم و رفتیم دد. صبا رو بردیم یه جا که بازی کنه و کلی بهش خوش بگذره اونم تویه خانه کودک سبز که تو مجتمع تجاریه بوستانه. صبا و بابا 1 ساعت تموم بازی کردن و کللللللی خوش گذشت هم به صبا که بازی میکرد هم به بابا که مراقب وروجک بود و باهاش بازی میکرد هم به من که از شادیه دوتاشون شاد بودم

خدایا شکرت که صبا رو دارم ....

اینم عکسایه وروجک مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)