پایان سال 94 و آغاز سال 95

سال 94 با همه اتفاقایه خوب و بدش بلاخره تموم شد و من و بابا و دختری وارد یه برگ دیگه از دفتر زندگیمون شدیم. سال 94 سال نسبتا خوبی بود از اردیبهشت صبا وارد یه مهد جدید شد به اسم رنگین کمان که این مهد بر خلاف کاخ سیمین روند شاد و بازی محوری داشت که صبا خیلی ازش استقبال کرد و کلی خوشحال بود از اینکه مشق نوشتن دیگه تموم شده. اینجا مکالمش خیلی قوی شده و الان با گذشت نزدیک به یکسال براحتی انگلیسی و با لهجه قشنگی صحبت میکنه. سال 94 سال جابجایی ما از خونه ای بود که صبا اونجا متولد شد و بزرگ شده بود تمام خاطرات نوزادی و کودکیش از اونجا شکل گرفته بود و یجورایی دل کندن از اونجا واسش سخت بود فقط بزرگتر بودن و قشنگتر بودن خونه و اتاقش باعث دلگرمیمون بود که زود تو این خونه هم احساس آرامش قبل و داشته باشه و الان با اینکه 6 ماه گذشته و اینجا رو هم دوست داره ولی هنوزم بازم بعضی وقتا ازمون میخواد که ببریمش خونه قبلیمونو ببینه.تولد 5 سالگیشو امسال تویه مهد جدید به همراه دوستاش گرفتیم که واقعا تولد خوب و قشنگی بود و اینکه تولد صبا و آیسل و بردیا که از بهترین دوستاشن با تولد صبا همزمان بود که تو جشن خیلی بهشون خوش گذشت .پایان سال 94 هم با عروسی عموش و چندتا عروسی از نزدیکان گذشت که از همه اونها واسش خاطره هایه خوبی مونده... 

سال 94 تموم شد و ما با انرژی بیشتر قدم در سال جدید گذاشتیم و امیدواریم امسال هم سال خوبی و در کنار هم بگذرونیم 

صبا الان اونقدر بزرگ شده که بعضی وقتا باورم نمیشه اینهمه سال به چشم بهم زدنی گذشت خدا همه بچه ها رو برای پدر مادر ها حفظ کنه انشاالله....