تولد 4 سالگی مبارک
پنجمین روز از آغاز پاییز 89 موجودی و تو بغل گرفتم که اون لحظات باورم نمیشد واقعا مال منه. ی فرشته کوچولو با همه معصومیتش که نمیتونستم تصورشم بکنم که ی روز همه دنیا رو برای اون و با اون بخوام. امروز 4 سالگیشو جشن گرفتیم و این 4 سال به چشم به هم زدنی گذشت.... امسال دختری میخواست جشنشو تو مهدش و با دوستاش بگیره ما هم قبول کردیم و ی جشن کوچولو تو مهد واسش گرفتیم از ی هفته قبل همش ذوق تولدش و داشت هر روز که میخواست بره مهد ازم میپرسید امروز جشنمه؟ .... ولی دخملی امروز که تولدش بود صبح که پاشد مریض و سرما خورده بود یکم دارو بهش دادم و رسوندمش مهد. بعد اومدم وسیله هارو اماده کردم و کیکشم گرفتم و برگشتم مهد اونجا هم خانم شیری واسش تزیین کرده بود و بادکنک چسبونده بود و کلی من ذوق کردم. صبا وقتی دید کلی کیف کرد. با دوستاش رقصیدن و شیر و کیک خوردن و بازی کردن و حسابی بهش خوش گذشت. خوشحالی از تو چشاش معلوم بود قسمت خوبشم این بود که خانمش واسش رژ زده بود و کلی کیف میکرد میخواست کیک بخوره کلی دهنشو باز میکرد رژش پاک نشه! خلاصه اینم تولد 4 سالگیش که قراره ی جشنم اخر هفته بگیریم که عکسای دوتاییشو باهم میزارم.
عشقم تولد 40 سالگیت ایشااااااااااااالا....