پستونک بی پستونک
با تموم شدن 15 ماهگیه صبا و در اومدن دندونایه بالاش تصمیم گرفتیم پستونک و ازش بگیریم. با وابستگی
شدیدی که صبا به پستونکش داشت من استرس زیادی داشتم که نکنه اذیت بشه. خلاصه دیروز صبح دل به
دریا زدم و یکم لاک تلخ به پستونکش زدم و گذاشتمش جایی که دم دستش باشه.طفلک از همه جا بی خبر
مثل همیشه برداشت و گذاشت دهنش که از مزه بدش هرچی خورده بود بالا آورد منم هرچی بهش میدادم
مزه دهنش عوض شه حاضر نبود بخوره. اینقد از اینکه بچم و اذیت کردم حالم بد بوذ و بغض کرده بودم که
منتظر یه بهونه بودم واسه ترکوندش. یه روز خوشحال شدم که پستونک میخوره ولی حالا باید ازش دورش
میکردم...... عجب روزگاریه هااااااا
ولی اینقد که کنار اومدن با موضوع واسه من سخت بود انگار واسه صبا نبود آخه یکی دوبار بیشتر بهونشو
نگرفت و موقع خوابیدنم اذیت نکرد و یکم شیر خورد و خوابید . یا من ضعیفم یا صبا خیلی قویه که عزیزترین
چیزشو که ازش گرفتیم خیلی راحت باهاش کنار اومد
این دو روزه که دیگه پستونک نخوردی احساس میکنم چقدر بزرگتر شدی عزیزم.خیلی دوست دارم صبا ...