شب یلدا

چه دیر به دیر شده اینجا اومدنم و از تو نوشتنم. امشبم حال و حوصله نداشتم ولی دیدم پنجم ماهه و بازم عشق مادریم یهو قلمبه شد و پاشدم اومدم . عزیزم 14 ماهگیتم تموم شد... روزا چه زود میگذرن.....! دلم گرفته صبا..... خیلی دلم گرفته....

الان 5 شبه از یلدا گذشته من تازه میخوام واست بنویسم. امسال دومین یلدایی بود که تو هم پیشمون بودی. پارسال خونه دایی امیر بودیم و امسالم با چند روز تاخیر مراسم شب یلدارو خونه عمه معصوم دعوت بودیم.خیلی خوش گذشت و تو هم حسابی با بچه ها بازی کردی. ولی تو امسال 2تا جشن داشتی. جشن اولی رو هم تویه خانه اسباب بازی که نزدیک خونمونه با یه عالمه بچه ی دیگه گرفتی. صبحش بردمت اونجا که بازی کنی خاله ای که مسوول بچه هاست گفت بعداز ظهر یه جشن کوچیک واسه شب یلدا گرفتن که تورو هم ببرم. ما هم عصرش  پاشدیم و رفتیم اونجا. از در که رفتیم تو با دیدن بچه ها و شنیدن صدایه آهنگ کلی ذوق زدی و دست زدی و رفصیدی بعدم رفتی با بچه ها بازی که اولش همه چی خوب بود ولی بعد مدام گریه کنون میومدی پیشم چون نمی خواستی بچه ها توپاتو بگیرن!

یه خانم عکاس هم آورده بودن که از تو هم 2تا عکس خوشگل گرفته که تا چند روز دیگه آماده میشن و میریم میگیریمشون.

با تموم شدن 14 ماهگیت وزنت 12 کیلو قدت 83 و همه وسیله هایه اطرافت و اسباب بازیهاتو میشناسی  اعضایه بدنت و بجز گوشات بلدی ،علاقه زیادی به کتاب خوندن و دیدن برنامه کودک داری ،صدایه بعبعی گاو و زنبورو هاپورو بلدی، اسم هانیه و ریخانه رو هم یاد گرفتی که میگی آنی و انانه،توپ و آبه( آب)و بیییییییییییه (بله) رو خیلی خوشگل میگی،عاشق بابا مامان گقتنتم و خلاصه هرچی که مربوط به تو باشه. آهان یادم رفت بگم داری یاد میگیری خودت غذا بخوری و قاشق و درست میذاری ذهنت حسابی هم ادعایه استقلال میکنی!

بوس واسه صبایه مامان....مثل بوسایه خودت صدا دارو محکم و خیس......