صباصبا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

صبا عشق من و بابا

صبا در کاخ گلستان

1390/9/19 1:11
نویسنده : مامان صبا
266 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه 16 آذر یعنی وقتی که صبا 1 سال و 2 ماه و 11 روزش بود من و بابا وصبا با خاله سارا و دایی امین رفتیم کاخ گلستان و با هم ببینیم. اول از همه سوار مترو شدیم که صبا تو کالسکش خواب بود و نفهمید یکی دو ایستگاه که رد کردیم خانم کوچولو بیدار شد و چون واسه اولین بار بود که سوار مترو میشد اول یکم دوروبرش و نگاه کرد یکم به صورت آدمایه اطرافش خیره شد بعد احساس کرد چقدر قطار سواری خوبه و شروع کرد به شیطونی و سر و صدا کردن و همون تو کالسکه بپر بپر کردن! بالاخره رسیدیم و پیاده شدیم رفتیم به سمت کاخ... اول از همه از دیدن کالسکه ها با اون اسبایه بزرگش هم متعجب بود هم ذوق زده که بعد از ناز کردن و بازی کردن با اسبها سوار کالسکه شدیم و تا نزدیک در کاخ رفتیم.وقتی رفتیم تو اولین جیزی که توجه صبا رو به خودش جلب کرد حوض بزرگ و پر از آب وسط محوطه بود که کلی واسش دست زده و ذوق زده و خوشحالی کرده

اینم عکسش:

خلاصه صبا از حوض دل کند و رفتیم تو ساختمان و ببینیم. بچم تا حالا خونه به این بزرگی که ندیده بود نمیفهمید چیکار کنه خوابیده بود رو فرشها و غلت میزد رو زمین، یا در و دیوار آیینه کاری شده رو میبوسید و از دیدن عکس خودش تو آیینه ها ذوق میزد از یه جا که خوشش میومد همونجا مینشست بهش میگفتم صبا من دارم میرم نمیای؟ میگفت نه!

بعد از کلی گشت و گذار دیگه وقت ناهار بود و صبا حسابی گرسنش شده بود همه باهم رفتیم سفره خونه سنتی که اونجا بود و دیزی و کشک بادمجون خوشمزه ای رو خوردیم که هانیه تعریفش و کرده بود. گوشتاشم صبا واسمون کوبید....

بعد از ناهار هم رفتیم و با صبا چندتا عکس خوشگل دیگه گرفتیم و بقیه جاهارو دیدیم...

اینجا توپ آقا شیر رو میخواستی!

چقدر از جمع کردن برگهای خشک لذت بردی

صبا گلی ایشالا همیشه و همه جا بهت خوش بگذره و خوشحال باشی

اونم یه عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالمه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)