صباصبا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

صبا عشق من و بابا

صبا و مهد کودک

1393/1/28 17:59
نویسنده : مامان صبا
443 بازدید
اشتراک گذاری

صبا امروز دقیقا 3 سال و 4 ماهه شد . به پیشنهاد یکی از دوستایه بابایی تصمیم گرفتیم  بجای مهد کودک رفتن صبا رو جایی بفرستیم که علاوه بر اینکه وقت و انرزی و بچه الکی هدر نشه واسش ی بار مثبتم داشته باشه و چیز جدیدی هم یاد بگیره... واسه همین ثبت نامش کردیم کاخ کودک سیمین که هم مثه مهد بازی و تفریح داره هم باهاشون زبان هم کار میکنن. خلاصه امروز روز اول ورود صبا به اجتماع بود و البته واسه من خیلی سخت تر بود که جگر گوشمو چجوری تنها اونجا بزارم. نگرانیهایه مادرونه گاهی وقتا بد جوری ادمو اذیت میکنه. خودم بغض داشتم و مجبور بودم جلوی صبا الکی ذوق کنم که مهد جایه خوبیه که دومی نداره! صبح که لباس میپوشیدم واسش گریه میکرد که من نمیرم مهد کودک خلاصه با صدتا ادا اطوار بردمش اونجا حالا بماند که 3 تا عروسک و ی کدو حلوایی که باباش واسش خریده و صبا بغلش میکنه و میگه من مامانشم هم با خودش برداشت که ببره مهد. خلاصه در بدو ورود خوب بود مربیش اومد پیشش باهم که اشنا شدن من گفتم جوجو میمونی تا بیام دنبالت؟ دیدم اشکاش مثه ابر بهارن که میباره و میخواست بغلم باشه. مربیش گفت بهتره یکم پیشش بمونین تا عادت کنه منم از خدا خواسته پریدم سر کلاسش باهم نشستیم بابایی هم ی ساز دهنی واسش خریده بود که یواشکی دادم به خاله شهرزادش تا بهش بده چون صبا عاشق جایزه گرفتنه.... ی نیم ساعتی که نشستم به بهونه دسشویی اومدم بیرون البته صبا زود با بچه ها و مربیش ارتباط برقرار کرد و من خوشحال بودم و یکم خیالم راحت شد. موقع بیرون اومدن گفت منم میام دسشویی دارم گفتم باشه بردمش و زود برگردوندمش سر کلاس و مثلا خودم رفتم. یکم نشستم بیرون کلاس دیدم ارومه و گریه نمیکنه اومدم بیرون تو ماشین نشستم ولی مرتب میرفتم پشت در کلاس و چکش میکردم ی بار دیدم صدایه گریش داره میاد و من و میخواد ولی دیدم مربیش برد صورتشو شست و اب بهش داد و بوسش کرد و دوباره بردش سر کلاسش. منم دیدم اروم شده خودمو نشون ندادم. دیگه اخرش که مامانا میومدن دنبال بچه ها صداشو شنیدم که میگفت من دیگه مامانم اومده دنبالم میخوام برم دیگه منم رفتم بغلش کردم و دیدم خودشم خوشحاله البته بیشتر ذوق گرفتن جایزه رو داشت که میخواست زودتر بهم نشونش بده. مربیش بهم امیدواری داد که میمونه ولی امروز اصلا با کلاس همکاری نکرده و همش بازیگوشی کرده. بازم به همینم راضیم دلم میخواد مستقل بار بیاد. ایشالا همیشه خدا همه جا پشت و پناهش باشه........دوست دارم دخملی 

پسندها (1)

نظرات (0)