صباصبا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

صبا عشق من و بابا

روزهایی که گذشت...

1391/6/21 12:12
نویسنده : مامان صبا
419 بازدید
اشتراک گذاری

از عید فطر میخواستم بیام و اینجا کلی از عید فطر و تولد سحر که هم زمان شدن و همه با هم رفتیم پلور واست تعریف کنم و اینکه تازه فهمیدم وقتی میریم جایی که فضایه بیشتری واسه شیطونی کردن داری دیگه تا اشک من و در نیاری کوتاه نمیای! از صبح که رفتیم پلور تا شب که برگشتیم دیگه هر کاری دلت میخواست کردی با دست تمام زمین و قشنگ شخم زدی اینقدر خاکی بودی که تا شب چند دفعه شستمت و لباسات و عوض کردم باز آش همون آش بود و کاسه همون کاسه! دیگه نق زدن و غر غر کردنت بماند، ازت هم غافل میشدم سمت رودخونه بودی که میترسیدم بیوفتی تو آب. خلاصه برگشتیم خونه و من یه نفس راحت کشیدم که روزمون به خیر و خوشی گذشت. فرداش هم با شنیدن خبر فوت مامان بزرگ بابا اومدیم کرمان و از اون روز هنوزم کرمان موندیم و دیگه فردا ایشالا برمیگردیم خونه. تو این مدت کلی مهمونی رفتیم و چند روز هم با بابا رفتیم سیرجان که اونجا هم خیلی خوش گذشت.دو شبشو با هم رفتیم شهربازیو دیگه کلی وسیله سوار شدی و بازی کردی و خوش گذروندی ما هم از شادی تو یه عاااااااااااااالمه لذت بردیم.الان دیگه 23 ماهگیتم داره تموم میشه و دیگه چیزی به تولدت نمونده و دیگه کلی واسه خودت خانم شدی. الان دیگه کلی شیرین زبون شدی و شعرهایه چشم چشم دو ابرو،عروسک قشنگ من،کلاغه میگه غار غار، یه قاشق و یه چنگال،اتل متل،یه توپ دارم قلقلیه،ببعی میگه،تاب تاب عباسی و کامل بلدی و میخونی. حواستم حسابی جمعه که کسی کار بدی نکنه و سریع تذکر میدی مثلا اگه کسی به کارد دست بزنه زود میای میگی کارد نه نه نه! خلاصه پیشاپیش تولد 2 سالگیت مبارک نفس مامان.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نازنین (مامان ثنا)
5 مهر 91 14:37
ای گل ناز کوچک تولت مبارک
مامان امیرحسین
5 مهر 91 21:16
تولدت مبارک صبای عزیزم.