مامان بیا...
چقدر این روزها با سرعت میگذرن و تو داری با سرعتی غیر قابل باور بزرگ میشی، اونقدر بزرگ که دیگه کوچیک بودنات یادم رفته! الان 19 ماه و 10 روزه ای وفکر میکنم همیشه همینقدی بودی و از همون اول همه کارایی که الان انجام میدی و بلد بودی یادم رفته بلد نبودی حتی غلت بزنی یا گردنتو صاف نگه داری بلد نبودی بشینی و حتی غذاتم خوابیده بهت میدادم...... آخ که چه زود گذشت......... اصلا باور نمیکنم این وروجک نیم وجبی که حالا از صبح تا شب میدوه و شیطونی میکنه و هزار جور شیرین زبونی میکنه و از همه دل میبره همون نی نی کوچولویه خودمونه!
چند روزی میشه که جمله هایه دو کلمه ای میگی.اولین جمله ای که گفتی این بود<< مامان بییییییییا>> اینقد خوشحال شدم و اینقد لحن گفتنت قشنگ بود که تا شب هروقت یادش می افتادم دلم غنج میرفت! بعد از اونم توپ بازی و تاب بازی و...... گفتی. تقریبا دیگه همه چی میگی یعنی همش در حال حرف زدنی و هرکی هرچی بگه یا از جایی چیزی بشنوی تکرارش میکنی. دیگه صبحها وقتی میشونمت تو کالسکت یا به قول خودت تالسته میفهمی میخوایم کجا بریم و سریع میگی پاساج( پاساژ). اگه من و بابا کاری بکنیم از باز کردن پیچ تا حرف زدن با تلفن وقتی گوشی و بین و سر و شونت نگه داشتی ادایه همه رو در میاری. ولی بگما خییییییلی شیطون شدی واقعا بعضی وقتها کم میارم و خسته میشم اونوقت میای پیشم لپتو میاری جلو و میگی بوس.......... دیگه همه چی یادم میره
نفسمی وروجک
خیلی دوست دارم