صباصبا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

صبا عشق من و بابا

خاطرات خوب تعطیلات عید

1391/1/18 3:04
نویسنده : مامان صبا
267 بازدید
اشتراک گذاری

تعطیلات عید امسال هم با همه خوبیاش و دور هم بودناش بالاخره تموم شد و ما برگشتیم خونه، ولی خیییییییییییییلی خوش گذشت حیف که زود تموم شد......................و اما از دست این مامان صبا که کلی تنبلی کرده و نیومده واسه دخملی بنویسه ولی الان همه رو تند تند مینویسم

امسال هم بعد از سال تحویل،مهمونی و دید و باز دیدها شروع شد و تا روز آخر هم که میخواستیم بیایم همچنان ادامه داشت ولی اینکه همه باهم بودیم لذت تعطیلات و دوچندان میکرد و البته به صبا هم بیشتر خوش میگذشت. روزهایه اولی که رفتیم کرمان صبا از شلوغی میترسید و هرکی و میدید گریه میکرد ولی روزایه آخر دیگه حسابی راه افتاده بود و با همه یه جوری ارتباط برقرار میکرد. یه چیز دیگه هم که عید امسال و متفاوت میکرد وجود مهمانسرایه دایی رضا تو هفت باغ بود که جایه خیلی قشنگ و بزرگی بود و همه مهمونیا هم همونجا برگزار میشد. حیاط بزرگ و حوض هایه قشنگ و فواره هاش هم که دل همه بچه ها از جمله صبا رو برده بود و به زور باید تو ساختمان نگهش میداشتیم. طفلک دخملی از بس تو آپارتمان بوده حیاط ندیده بود، کرمان هم خونه ها همه بزرگ و حیاط دار واسه همین از فرصت استفاده کرد و تمام مدت میخواست تو حیاط بازی کنه البته خونه عزیزش که میرفت آب بازی با عموها هم بهش اضافه میشد........راستی بابا واسه صبا یه جوجه هم خرید که اولش ازش میترسید ولی روزایه آخر دیگه شجاع شده بود رو پاشم میذاشتش و نازش میکرد ولی مهمترین اتفاق عید روز 7 فروردین بود که نوبت واکسن 18 ماهیگیه صبا شده بود و با همه اضطرابی که داشتیم واکسنش و زدیم و شب هم تب خیلی بدی داشت، اینقدر حالش بد بود که اشک خاله رو در اورد و منم مثلا قوی!!!!!

با بهتر شدن حال صبا و تموم شدن تعطیلات سفر ما هم به پایان خودش رسید......

اینم عکسایه صبا تو هفت باغ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابای ملیسا
18 فروردین 91 14:36
سلام . وبلاگ ملیسا خانم با درد دل های پدر و دختری به روز شد . خوشحال میشیم با اومدنتون وبلاگمون رو نورانی و با نظراتتون پربارترش کنید . منتظر شما هستیم .