پیشرفتهای دخملی مامان
الان ساعت 1 شب 5 شهریور 1390 ومن خوشحالم که میخوام بازم از دخملم بگم
امروز آرومتر بودی و کمتر مامان و اذیت کردی واسه این ی عاااااااااااااااااااااااااالمه بوس از اون صورت کوچولوت تو خواب ازت کردم که اگه بدونی اگه بدونی چقدر خوشمزززززززززززه ای
صبای نازم تو...
توی 2 ماهگی گردن گرفتی/ 3 ماهکی میتونستی به پهلو غلط بزنی/ 5 ماهگی از حالت پهلو ب شکم غلط بزنی و همینجوری هر جا بخوای بری/ 17 فروردین 90 به تنهایی تونستی بشینی/اولین کلمه ای که گفتی وقتی بود که بیسکوییت میخواستی گفتی اده 22 فروردین بود/30 فروردین واسه اولین بار رفتی مشهد/11 خرداد رفتی شمال و واسه اولین بار دریا رو دیدی/16 خرداد کلمه های باباو دد رو گفتی/ 1 تیر گفتی ماما و من یه دنیا خوشحال بودم/ 3 تیر شروع خزیدنت بود/ 14 تیر چهار دستو پا رفتی/24 تیر یاد گرفتی دالی بازی کنی و کلمه دتی رو باهاش میگفتی/28 تیر عروسکاتو روی پات میخوابوندی و لالا لالا میکردی/29 مرداد یاد کرفتی تلفنی با بقیه صحبت کنی و با زبون خودت جواب سوالاشونو بدی/ 1 شهریور واسه اولین بار کفشات و پوشیدی و رفتی با کمک بابا تاتا تی تی/ البته یادم رفت بگم کاری که خیلی دوس داری انجام بدی همین تاتا تی تیه که مرتب تکرارش میکنی /کلمه های آب و تاب رو هم خیییییلی خوشگل میگی
میبینی چقدر کارا بلد شدی!خیلیاشونم تازه نگفتم و فقط مهماشو نوشتم
خیلی دوست دارم مامانی....
اینم عکس 2 ماهگیته